فصل اول وارد اتاق كه شدم، استرس عجيبي همه وجودم رو گرفته بود اين سومين باري بود كه به اين اتاق پا ميذاشتم البته اينبار با دفعات قبل خيلي فرق داشت من دفعات گذشته ميهمان بودم اما اين بار اومده بودم تا به عنوان دستيار با پرفسور همكاري كنم پرفسور يزدان نعمتيان استاد دانشگاه هاروارد، چهل و هشت ساله، قد بلند، با مو و ريشهاي جو گندمي، بسيار خوشرو، داراي برد فوق تخصصي در جامع شناسي اديان و انسان شناس برجسته ايراني، كه بيش از سي سال در آمريكا زندگي، تحصيل، كار و تحقيق ميكنه حس جالبي داشتم من تلاش زيادي كرده بودم تا خودم رو به پروفسور نزديك كنم و بالاخره امروز به نتيجه رسيده و از اين به بعد بعنوان دستيار با او شروع به كار ميكردم اتاق دكتر داراي نظمي دقيق و قابل تحسين بود، همه چيز سر جاي خودش قرار داشت، اين نظم بي اختيار آدم رو ياد نوعي ديسيپلين جنتلمنانه انگليسي مينداخت و من بر عكس او آدمي شه و بي بند و بار اتاقم بازار مكاره اي كه توش همه چيز هست و هيچ چيز پيدا نميشه حالا با اين و
آخرین جستجو ها